استارتآپ چیست؟
به نظرم میرسد میتوان از استارتآپ تعریف سادهای به دست داد که اهم مؤلفههای آن را در بر بگیرد و توضیح دهد: “شرکت نوپایی که به اتکای ایدهای خلاقانه و عموماً به پشتوانه تکنولوژیهای جدید راهکار نوین و در عین حال ریسکپذیری برای درآمدزایی نوآورانه از بخش مشخصی از بازار پیش میگذارد”.
مثلاً «دیجیکالا»، «اسنپ» یا «باما» را در نظر بگیرید. هرسه این استارتآپهای ایرانی با تعریفی که به دست دادیم کموبیش جورند:
الف) در هر سه آن ها پای یک ایده نوآورانه در میان است. ایده دیجیکالا فروش آنلاین کالاهاست که البته مشخصاً از نمونههای مشابه جهانی مثل آمازون الهام گرفته است. اسنپ بر ایده سفارش آنلاین تاکسی شهری مبتنی است که البته آن هم مُلهم از نمونه جهانی اوبر (Uber) است. باما هم ایدهاش خریدوفروش خودروهای شخصی است که نمونههای جهانی بسیاری دارد.
ب) هرسه آن ها اساساً به اتکای فضای آنلاین و اپلیکیشنهای جدید در مقام تکنولوژیهای نوین ممکن شدهاند.
ج) به دلیل نوظهوری و طبعاً ناآشنایی و بیاعتمادی اولیه جامعه، ریسک این کسبوکارها در ابتدای امر بالا بوده است.
د) هر سه آن ها بازار هدف خود را عمیقاً دگرگون کردهاند و از راه ابداع راهکارهای کارآفرینانه کسب درآمد میکنند.
تا جایی که به آخرین آمار و ارقام مربوط میشود تا اواخر سال ۹۵ بیش از ۲۵۰۰ استارتآپ در ایران راهاندازی شدهاند که البته از حیث میزان فعالیت و جذب سرمایه و درآمدزایی متفاوتاند. علاوه بر این، بسیاری از استارتآپها در حد ایده باقی ماندهاند، برخی در پی جلب سرمایهگذارند و بعضی نیز عملاً شکست خوردهاند. با این همه تردیدی نیست که آینده کسبوکار در ایران عمیقاً به آینده استارتآپها گره خورده است.
استارتآپ همچون کارآفرینی
سالها قبل از آنکه مفهوم استارتآپ باب شود و شرکتهای استارتآپی پا بگیرند جوزف شومپیتر، اقتصاددان اتریشی، مفهومی را پیش گذاشت که هرآنچه را میباید درباره استارتآپها بدانیم پیشدستانه توضیح میدهد: کارآفرینی (entrepreneurship).
کارآفرین، به زعم شومپیتر، از راه دگرگونیِ فُرمها و قالبهای قدیمی کسب و کار و جایگزینی آن ها با شیوههای بهروزتر، کارآمدتر و درآمدزاتر عملاً نبض بازار را به دست میگیرد و پیوسته روح جدیدی در آن میدمد. کارآفرین، چنانکه شومپیتر تعریفش میکند، دستکم سه ویژگی عمده دارد:
الف) به اتکای ترکیب جدیدی از منابعِ پیشاپیش موجود دست به نوآوری و خلاقیت در ابزارها و شیوههای تولید و فروش میزند؛
ب) به واسطه ریسکپذیریاش فرصتهای اقتصادی و تجاری بازار را تشخیص میدهد و آن ها را قبل از دیگران میقاپد؛
ج) به واسطه افزایش سود و دامنزدن به رونق تجاری همچون موتور نظام اقتصادی عمل میکند و آن را به اتکای دو مؤلفه اول، یعنی نوآوری و فرصتطلبی، به پیش میراند.
همه آنچه را شومپیتر درباره کارآفرینیِ کارآفرینها میگوید میتوان به استارتآپها نسبت داد. از این حیث، آنچه شومپیتر در سالهای دهه ۱۹۳۰ و در متن شیوه تولید فوردی گفته بود تازه سالها بعد، در زمانه حاکمیت اقتصاد دانشبنیانِ پسافوردی به معنای دقیق کلمه تحقق پیدا کرد. بنابراین بیراه نیست اگر شومپیتر را به چشم پیشگوی صادق سرمایهداری متأخر قرن بیستویکمی بنگریم.
هرآنچه سخت است دود میشود و به هوا میرود
به باورِ مُلهم از مارکسِ و شومپیتر، اقتصاد سرمایهداری از راه انقلاب دائم در شیوههای تولید (و نیز توزیع و فروش)، پیوسته کسبوکارهای قدیمی را کنار می زند و کسبوکارهای نوینی ابداع میکند. استارتآپها در مقام کارآفرینیهای شومپیتری در واقع مصداق بارز همین امرند. هیچ استارتآپی نمیتواند بدون حدی از انقلابیگری در بازار هدف خود کامیاب شود. هر انقلابی طبعاً ضدانقلاب خودش را خواهد داشت. کامیابی یا ناکامی هر استارتآپ علیالاصول در گرو نتیجه ستیز نیروهای انقلاب و ضدانقلاب است. اجازه بدهید به اتکای یک مورد مشخص پیش برویم. اسنپ و دیگر شرکتهای تاکسی آنلاین مثل تپسی را در نظر بگیرید. این شرکتها در مدت کوتاهی کل بازار تاکسی شهری را از اساس زیرورو کردند. بازندگان این انقلاب آنلاین در بازار تاکسیهای شهری چهکسانی بودند؟ «سازمان تاکسیرانی» از یک طرف و «دفاتر آژانس» و برخی رانندههای «قدیمی» از طرف دیگر. اسنپ و تپسی به واسطه مزیت نسبیای که از راه تخفیف قیمتها برای مسافران و افزایش سفارشها برای رانندگان ایجاد کردند مختصات سنتی بازار تاکسی شهری را به ضرر دفاتر محلی آژانسهای کرایهای جابهجا کردند. با رونقگرفتن کسبوکار شرکتهای نوپای تاکسی آنلاین و متعاقباً، رکود چشمگیر دفاتر آژانس در یکی، دو سال اخیر ستیز خصمانه دو طرف به قصد از میدان بهدرکردن رقیب بالا گرفته است. در اغلبِ چنین مواردی برگ برنده در اختیار طرفی است که دستکم در کوتاهمدت یا میانمدت بتواند کالا یا خدمات ارزانتر، باکیفیتتر و بهصرفهتری تولید کند. اساساً استارتآپها بازیگران قدیمی بازارهای هدف را به زحمت میاندازند و حاشیه امنیتشان را تهدید میکنند. این بازیگران یا مجبورند خود را با قواعد جدید بازی هماهنگ کنند و یا اگر بر همان شیوههای سنتیشان بایستند دیر یا زود از بازار حذف میشوند یا دستکم به حاشیه میروند. با این اوصاف، استارتآپها به دقیقترین معنای کلمه در حُکم «تخریبهای خلاق»اند. پاگرفتن آن ها عموماً مترادف ساقطشدن یا لااقل کوچکشدن کسبوکارهای باسابقه و زیروروشدن مختصات کلی بازار است. طبعاً هرچه یک بازار منعطفتر باشد تلفات و ضایعاتی که از قِبَل راهاندازی استارتآپها ممکن است ایجاد شود کمتر میشود. باری دیگر مثال خودمان را در نظر بگیرید. بازار تاکسیهای شهری در نهایت یک بازار منعطف است، یعنی بازیگران آن به رغم مقاومتهای احتمالی اولیه در برابر شرایط جدید منطقاً میتوانند خود را با آن هماهنگ کنند، کمااینکه بسیاری از رانندگانی که پیشتر نسبت به حضور اسنپ و تپسی در بازار معترض بودهاند خود بعدها به یکی از آندو یا بعضاً هردوی آنها پیوستند. بنابراین شرکتهای آنلاین سفارش تاکسی شهری صرفاً شیوه کسبوکار آن ها را تغییر داد و خود این کسبوکار را تخریب نکرد.
این انعطاف اما مطلق نیست. مثلاً دفاتر محلی آژانس در بازار دستخوش دگرگونی تاکسیهای شهری آیندهای ندارند. خیلی از آن ها برچیده میشوند و بقیه با رکود کسبوکار طرف خواهند شد. اساساً اینکه استارتآپها تا چه پایه مخالفت صاحبان کسبوکار بازار هدف خود را برانگیزند بیش از هرچیز به این برمیگردد که چقدر بتوانند آن ها را در منفعتِ حاصل از شیوه جدید کسبوکار شریک کنند. اسنپ و تپسی به رغم اینکه در بازار تاکسیهای شهری قسمی انحصار نسبی ایجاد کردهاند اما از راه جذب فزاینده رانندگان قدیمی و جدید توانستهاند مقاومتها را تا حدی بشکنند و مخالفان دیروز را به شرکای امروز بدل کنند. در این میان اما استارتآپهایی که عوض تسخیر بازارهای قدیمی، خود مستقلاً بازار جدیدی خلق کردهاند با چنین تنشهایی طرف نیستند. هرسه نمونهای که تا اینجا برشمردیم مختصات بازارهای از قبل موجود را دگرگون کردهاند: دیجیکالا بازار خرید و فروش کالاهای مصرفی، اسنپ و تپسی، چنانکه گفتیم، بازار تاکسیهای شهری، و باما بازار خرید و فروش خودروهای شخصی. اما استارتآپی مثل «شیپور» که همچون پایانهای برای خرید و فروش اجناس دستدوم کار میکند عملاً یک بازار جدیدساخته است که پیش از این یا وجود نداشت یا بازار بسیار محدودی بود که به سمساریهای کوچکی منحصر میشد که عموماً در سطح محلات فعالیت میکردند. طبعاً این دست استارتآپها با مقاومت بازارهای قدیمی سروکار ندارند و عمدهترین چالشی که پیش رو دارند به استقبال عمومی از شیوه کسبوکارشان مربوط میشود.
سبک زندگی استارتآپی
در یکی از سایتهای مربوط به کسبوکارهای استارتآپی به مطلبی برمیخوریم که عنوان به غایت گویایی دارد: «آیین دلبری از سرمایهگذار» و یا در سایتی دیگر با «سبک زندگی استارتآپی» طرف میشویم. نکته مسلم آن است که استارتآپ چیزی بیش از شیوههای نوین کسبوکار است. یک استارتآپ واقعی برای اینکه ایدهپرداز باشد باید قبل از هرچیز خودش را و علایقش را بشناسد. از این حیث خودشناسی یکی از شروط استارتآپیبودن است. حین خودشناسی باید پای پرسشهای وجودی را وسط کشید: هدف من از زندگی چیست؟ میخواهم در زندگیام به کجا برسم؟ زندگیام را باید وقف چهچیزی کنم؟ چگونه میتوانم کاری خلاقانه و نوآورانه انجام دهم؟ نوآوری و خلاقیت اما جز از مجرای سرمایهگذاری بر خود (self-investment) ممکن نمیشود. شما در مقام یک استارتآپی نمیتوانید موفق شوید مگر اینکه «خود» را ارتقا دهید و روی «خود» کار کنید.
با این اوصاف چه باید کرد؟ تکلیف روشن است: میباید «آیین دلبری» از سرمایهگذار را آموخت و این مستلزم چیزی کمتر از کارکردن روی زبان بدن، فراگیری فنون مذاکره و تکنیکهای اقناع نیست. همه این ها یعنی استارتآپیبودن قسمی «اخلاق» (ethics) است که میباید خود را در منش و سلوک رفتاری یک استارتآپی نشان دهد. به این اعتبار، اقتضای استارتآپیبودن در پیشگرفتن یک سبک زندگی است که بارزترین ارزشش چیزی نیست جز «موفقیت فردی». از این حیث، فرهنگ استارتآپی در مقام «روح» جدید سرمایهداری متأخر به کثرتی از گفتارهای مدیریتی و دستورالعملهای روانشناسانه گره میخورد که قرار است راههای موفقبودن را به شما بیاموزند و نشانتان دهند که چگونه باید قورباغهتان را قورت بدهید.
پیشنهاد می شود این نوشته از عصر مواد را هم بخوانید:
درس هایی که از یک استارت آپ شکست خورده می توان آموخت
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.